خداوند متعال می فرماید : « ... همچنان بنده ام با کارهای مستحب به من نزدیک می شود، تا آنجا که دوستشمی دارم . در نتیجه، گوش شنوایش، چشم بینایش، زبان گویایشو قلب دریابنده اش می شوم . اگر مرا بخواند، پاسخش دهم و اگراز من درخواست کند، به او ببخشم» . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
یه بچه فینگیلی
داستان پیرمرد و مامور مالیات
یکشنبه 91 بهمن 22 , ساعت 7:15 صبح  

 آنچه پیران انجام می دهند با خرد و تجربه است و بهتر است ما هم کمی از غرور جوانی خود کم کنیم. 
 
مامور اداره مالیات (آی آر اس) تصمیم میگیرد تا پدر بزرگ پیری را حسابرسی بکند و او را با فرستادن احضاریه ای به اداره مالیات فرا می خواند. حسابرس اداره مالیات شگفت زده می شود هنگامی که می بیند پدربزرگ همراه وکیلش به اداره آمدند.

حسابرس می گوید: «خوب آقا؛ شما زندگی بسیار لوکس و فوق العاده ای دارید ولی شغل تمام وقتی هم ندارید، که  بتواند گویای این باشد که شما میگویید از راه قمار این پولها را بدست می آورید. خاطرجمع نیستم، اداره مالیات این موضوع را باور ندارد.»

پدربزرگ پاسخ میدهد من قمار باز ماهری هستم اگر حاضرید آنرا با یک نمایش کوچک ثابت میکنم؟

حسابرس فکری میکند و پاسخ میدهد اشکال ندارد.

پدربزرگ میگوید، با شما هزار دلار شرط میبندم که چشم خودم را گاز بگیرم. حسابرس یک لحظه فکر میکند و می گوید شرط را قبول میکنم. پدربزرگ چشم شیشه ای خودرا در می آورد و آنرا گاز میگیرد. حسابرس دهانش از شگفتی باز می ماند.

پدربزرگ می گوید، حالا با شما شرط دو هزار دلار میبندم که می توانم چشم دیگرم را هم گاز بگیرم.  حسابرس میداند پدر بزرگ نمی تواند از هردو چشم نابینا باشد فوری شرط را می پذیرد. پدربزرگ دندان های مصنوعی اش را درمی آورد و چشم بینای دیگرش را گاز میگیرد. حسابرس همانطور که در شگفتی بود بسیار ناراحت است که سه هزار دلار به این مرد باخته است و وکیل این آقا هم شاهد ماجرا است، دراین زمان بسیار ناراحت و اعصابش خط خطی است.

پدربزرگ می گوید میخواهی دو برابر بکنی یا بی حساب بشویم، شش هزار دلار با شما شرط میبندم که این سوی میز شما بایستم و از اینجا به آن سبد آشغال ادرار کنم بدون اینکه قطره ای به زمین بین این دو بریزد. حسابرس که دوبار سوخته بود بسیار محتاط است و با دقت نگاه میکند و تصمیم میگیرد که امکان ندارد این پیرمرد بتواند چنین هنری را از خود نشان بدهد بنابراین می پذیرد. پدربزرگ در کنار میز تحریر می ایستد و زیپ شلوار را بازمیکند ولی با وجود اینکه با فشار لازم کار را انجام میدهد ولی نمی تواند جریان را به سبد آشغال برساند و بنابراین تمام میز حسابرس را حسابی آلوده و مرطوب میکند.

حسابرس نمی تواند از خوشحالی در پوست بگنجد، و با خود میگوید یک زخم باخت را به یک پیروزی مبدل کردم.

ولی وکیل پدربزرگ را میبیند که سرش را میان دستهایش گرفته است، میپرسد شما حالتان خوب است؟ وکیل پاسخ میدهد «نه واقعا نه» امروز بامدادان هنگامیکه پدربزرگ به من گفت به منظور حسابرسی احضاریه دریافت داشته بامن 25 هزار دلار شرط بست که به اینجا بیاید و به سرتاسر میز تحریر شما ادرار خواهد کرد و با اینکارش شما بسیار هم خوشحال خواهید بود.

من همه اش بشما میگویم! با مردان و زنان پیر سر بسر نگذارید!


نوشته شده توسط مرتضی حسینی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

یه بچه فینگیلی

مرتضی حسینی
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 5 بازدید
بازدید دیروز: 15 بازدید
بازدید کل: 54219 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
نوشته های پیشین

مهر 91
آبان 91
آذر 91
بهمن 91
لوگوی وبلاگ من

یه بچه فینگیلی
لینک دوستان من

EMOZIONANTE
خورشید تابنده عشق
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
PARSTIN ... MUSIC
جاده های مه آلود
عصر پادشاهان
مهندس محی الدین اله دادی
بلوچستان
هم نفس
داروخانه دکتر سلیمی
محفل آشنایان((IMAN))
««««« شب های تهران »»»»»
► o▌ استان قدس ▌ o ◄
رقصی میان میدان مین
****شهرستان بجنورد****
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
۩۞۩ السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ۩
تنهایی......!!!!!!
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
عشق مشعلدار
هستی تنهاااااا.....
سارا احمدی
رویای شبانه
پیامنمای جامع
بادصبا
ایران اسلامی
ღღتبسمـــــیـ بهـ ناچارღღ
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
رفقا
ردِ پای خط خطی های من
شبستان
شیطان در کمین گاه
یکی هست تو قلبم....
الهگان
عشق
Manna
♥Deltangi
علمدار بصیر
اواز قطره
محمد قدرتی
یه دختره تنها
بزرگترین سایت خنده بازار
جیغ بنفش در ساعت 25
دهکده کوچک ما
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
سیرت پیشگان
.:مطالب جدید18+ :.
Note Heart
غزلیات محسن نصیری(هامون)
عاشق فوتبال20
wanted
*دنـیــــای مـــــــن :) *
حسام الدین شفیعیان
آتیه سازان اهواز
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
جواد قدرتی javadghodrati
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
کنیز مادر
کشکول
چی کار؟
نوری چایی_بیجار
زنگ تفریح
نمی دونم بخدا موندم
کشاورزی نوین
تینا!!!!
نقاشی های الیکا یحیایی
نــــــا کجــــــا آبـــــــاد دل مــــن ...
عرفان وادب
allah is my lord
سکوت پرسروصدا
xXxXx کرجـــیـــهــا و البرزنشینها xXxXx
قلبی خسته ازتپیدن
رئوف
بهار عشق
محمد امیدواری ابرقویی
تنها تر از همیشه
پـنـجـره

ghamzade
دی ماه
آخرین اخبار شرکت های مربوط به موبایل
بی خیال همه چی
تینا
چه زیباست با او بودن
شهید آوینی
❤خاکســـــــتر عشـــق❤
تو هم یکبار بنویس تا ببینی نوشتن چه لذتی دارد...
گل یا پوچ ؟
I love you
مناجات با عشق
از یک انسان
تندیس اندوه
صداقت
تَرَنّم عفاف
پرسپولیس
جالب انگیزناک
آسمان آبی
سیاه مشق هانا
مطالب جالب
تنظ نویسم
هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه
امروز
خدا نزدیک تر از ...
بروبچ زابل
نـــابترینـــــــــــــــــها
حجاب
بسوی ظهور
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
خانوم آقا سید
...DaYs Without You
نقشه راه عرشیان
افسران جنگ نرم
گروه اینترنتی رهروان ولایت
اخبار روز ایران وجهان
قرآن
چیزهای جالب
دخترتاریخ
جهاد ولایت
خطـــــــ خطی
برهوت تنهایی
::عمار ولایت::
بسیـــــــــــج امتــــــــــــداد نهضـــــــــت عاشورایـــــــی
مجله تفریحی سرگرمی فیسبوک 69
+ما نسل جدیدم!!!
صفحه من در آپارات
پری دریایی
نصر TV
::. __ .::
fall in love
Biology Home
معماری
تنهایی.......
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

با عشق مدتی ست ندارم میانه ای
همه لج کرده اند، حتی در...
گریه ،مادر،دوشنبه،در، کوچه
در چشم های تو غم مردم همیشگی...
بیت پنجم رسید و تا اینجا شش نفر از گرسنگی مردند...
[عناوین آرشیوشده]