معروف است که رضا شاه هر از گاهی با لباس مبدّل و سرزده به پادگان های نظامی میرفت تا از نزدیک اوضاع را بررسی کند؛ در یکی از این شبها که سوار بر جیپ به طرف پادگانی میرفت، در بین راه سربازی را که یواشکی جیم شده بود و بعد ازعرق خوری های فراوان، مست و پاتیل، به پادگان بر میگشت را سوار کرد ؛
رضا شاه با لحنی شوخ و برای آنکه از او حرف بکشد، به سرباز گفت: ناکس! معلومه کمی دمی به خُمره زدی؟
سرباز با افتخار گفت...: برو بالا... یعنی بیشتر
رضا شاه: یه لیوان زدی؟
سرباز: برو بالا
رضا شاه: یه چتول زدی؟
سرباز: برو بالا
رضا شاه: یه بطر زدی؟
سرباز: بزن قدّش
بعد رضا شاه میگه: حالا میدونی من کیم؟
سرباز کمی جا میخورد و میپرسد که: نکند که گروهبانی؟
رضا شاه: برو بالا
سرباز: افسری؟
رضا شاه: برو بالا
سرباز: تیمسار؟
رضا شاه: برو بالا
سرباز: سردار سپه؟
رضا شاه: بزن قدّش
همینکه رضا شاه به او دست میدهد، لرزش دستان سرباز را احساس میکند. از او میپرسد: چیه؟ ترسیدی؟
سرباز: برو بالا
رضا شاه: لرزیدی؟
سرباز: برو بالا
رضا شاه: ریدی؟
سرباز: بزن قدّش
وحوا به آدم گفت آیا دوستم داری؟
وآدم پاسخ داد مگه خبر مرگم چاره دیگه ای هم دارم؟
و اینگونه بود که عشق آغاز شد!
والاه
الان از چی داره عکس میگییره .چهرشون معلوم نیس که.والاه
پبامبر اکرم:
روزی مردانی از سرزمین پارس به دور ترین نقطه ی علم خواهند رسید
ناپلئون بناپارت:
اگر نیمی از لشگریانم ایرانی بودند
تمام دنیا را فتح میکردم...
آدولف هیتلر:
اگر مهندسان اسلحه ساز من ایرانی بودند
صد سال قبل از تولدم نازی دارای بمب اتمی میشد
بن لادن:
اگر دنبال مردانی هستی که تا پای خونشان از عهدشان دفاع کنند
در سرزمین پارس به کاوش بپرداز
اسکندر :
اگر روزی دیدی که فردی بخاطر کشورش حاضر شده تمام فرزندانش را قربانی کند...
بدان که آن مرد اهل امپراطوری پارس است
سلامتی همه ایرانیا که ای کااااااااااااش قدر خودمون رو بدونیم.